هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود
همین سه واژه کوتاه :
او دوستم ندارد ...ه :
آسمان دلم ابریست ...
باران اشکهایم می بارد ...
امروز آفتاب با اقتدار طلوع کرد ، آفتاب آسمان دلم از چه رو امروز طلوع نکرد ؟!!!
دلتنگم ، دلتنگ صبحی روشن ... دلتنگ گرمایی بی دریغ ... دلتنگم ... و دلتنگیم را انتهایی نیست ...
آسمان دلم ابریست
رسم زندگی این است
روزی کسی را دوست داری و روز بعد تنهایی
به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده
مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی چرا غمگینی ؟
این رسم زندگیست پس تنها آواز بخوان
برای کنار هم گذاشتن واژه ها٬
دست قلمم بیش از آنچه فکر کنی خالی است…
و بیش از آنچه فکر کنی احساس می کنم به نوشتن مجبورم !
شاید این هم خاصیت ِ داشتن این صفحه ی مجازی است ؛
میان جاده که می آمدم ، سرم پر از فکر بود
فکرهایی از آن دست که به هر نیمه ای که می رسیدم
احساس می کردم بیش از این رخصت پیش رفتن ندارم
چیزهایی مثل ِِ
آینده
رفتن
ماندن
حالا اما اندیشه ای نیست برای به واژه آوردن..
به اخر پاییز رسیدیم,همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!
روی تختت امشب,
بشمار تعداد دلهایی را که به دست اوردی
بشمار تعداد لبخندهایی که بر لب دوستات نشاندی
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی
فصل زردی بود,تو چقدر سبز بودی?
جوجه ها را بعدا با هم میشماریم!!
یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا !
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود:
خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی میگذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود دزدید.
این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کردهام، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم. هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم . تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی به من کمک کن …
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان نودوشش دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند …
همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت، تا این که نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود: نامهای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود :
خدای عزیزم، چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی … البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشتهاند!!…
یکسال گذشت .
اما بدون تو.
تو رفتی و ما ماندیم....
اگر در این جهان آفرینش قطعه ای از بهشت وجود داشت
تو یکی از ساکنانش بودی.
خاله جونم روحت شاد
خداوندا...
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری که من تنهاترین تنهام
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند
در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند
هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین
ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند
کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم...
میتوانی کارهای بزرگ انجام دهی ؛
اما هرگز نباید فراموش کنی دستی وجود دارد که حرکت تورا هدایت میکند ؛
اسم این دست "خداست" او همیشه باید تورا در مسیر اراده اش حرکت دهد.
چقدر خنده داره که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست.
ولی ۹۰ دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد می گذره!
چقدر خنده داره که وقتی می خوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکرمیکنیم چیزی به فکرمون
نمیاد تا بگیم اما وقتی که می خوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم
چقدر خنده داره که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما
خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه
چقدر خنده داره که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه لذت می بریم
و از هیجان تو پوست خودمون نمی گنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانی تر
از حدش می شه شکایت می کنیم و آزرده خاطر می شیم!
چقدر خنده داره که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه
اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید می ریم کم به چشم میاد
چقدر خنده داره که سعی می کنیم ردیف جلو صندلی های یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو
کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید
که او خدای دوست داشتنی ست.
السلام علیک یا ابا عبدالله …
همه جا زمزمه یا حسین و کربلاست / زمزمه ی ضجه های زینب و بچه هاست
خوشا به حال اونایی که دلهاشون تو بین الحرمین و کربلاست
اگر کسی را نداشتی که به او بیندیشی به آسمان بیندیش ،
چون در آسمان کسی هست که به تو می اندیشد .
تو کلاس درس خدا اونی که ناله میکنه رد میشه
اونی که صبر میکنه قبول می شه
ولی اونی که شکر می کنه شاگرد ممتاز می شه
مهم نیست که چند بهار در کنار هم زندگی کنیم،
مهم این است که یادمان باشد عمرمان کوتاه است!
در پایان زندگی،خیلی از ما خواهیم گفت:کاش فقط چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم
تا خوب به هم نگاه می کردیم….
سلام.
بچه ها برای ریحانه نویسنده ی قلب ریحون دعا کنید.
رفته تو کما
|
همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی
هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ… پول بدم یا ندم…آدم خوبیه یا بد
چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا
خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه
چشماشو ببنده و هرچی که لایقش هستی بهت بده…
خدایا دستم به آسمانت نمیرسد
اما تو که دستت به زمین میرسد
بلندم کن
در مقابل تقدیر خداوند مثل کودکی یک ساله باش
که وقتی او را به هوا می اندازی می خندد
چون ایمان دارد که تو او را خواهی گرفت.
عید فطر روز چیدن میوه های شاداب استجابت مبارک باد
خدا تنها روزنه ی امیدیست که هیچگاه بسته نمیشود.....
تنها کسی است که با دهان بسته هم میتوان صدایش کرد....
با پای شکسته هم میتوان سراغش رفت....
تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر برمیدارد.....
تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند.....
وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید.....
وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود.....
و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن
آرام میگرد نه با تنبیه
و کنون وقت دعاست
وقت شکر از کرم و لطف خداست
وقت عاشق شدن و مهر و صفاست
وقت امید بر قلم عفو خداست
التماس دعا
چارلی چاپلین می گوید:
پس از کلی فقر ثروت و شهرت رسیدم
آموخته ام که:
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه.......
می توان رختخواب خرید ولی خواب نه.......
می توان ساعت خرید ولی زمان نه.......به
می توان مقام خرید ولی احترام نه.......
می توان کتاب خرید ولی دانش نه.......
می توان دارو خرید ولی سلامتی نه.......
می توان آدم خرید ولی دل نه.......
(صبر)
یک فریب بزرگ است
سالهاست با غوره ها کلنجار میروم
حلوا نمی شوند.
معلم برای سفید بودن برگ نقاشی ام
تنبیهم کرد
و همه به من خندیدند.......................
اما من خدایی را کشیده بودم
که همه می گفتند دیدنی نیست
آدم ها مثل عکس هستن
زیادی که بزرگشون کنی
کیفیتشون میاد پایین
خدایا
اینکه میگی از رگ گردن
به من نزدیک تری
در سطح درک من نیست
یه دقیقه بیا پایین بغلم کن
میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بنازم ماه شعبان را که با شادی قرین باشد
در او میلاد ابوالفضل و حسین و ساجدین باشد
به نیمه چون رسد شعبان مهش تابنده تر گردد
چرا!
چون چشم زهرا روشن از روی پسر گردد.
اعیاد شعبانیه خجسته باد
قیافه ام تابلو شده بود!
گفتن: چی می کشی؟
گفتم زجر!
گفتن: نه یعنی چی مصرف می کنی؟
گفتم: زندگی